گزارشی از زمینهها، نحوه و بازتاب شهادت آیتالله قاضی:
ماشین آقا آمد که آرام آرام به داخل کوچه بپیچد. ماشین از جلو آمد. یکی هم ازآن طرف. ترافیک ایجاد شد. نگه داشت. نامهای آماده
کانونهای مخالفت با آقای قاضی
مسایل و مشکلاتی که پس از پیروزی انقلاب گریبانگیر رهبران محلی انقلاب شد، به مراتب بیشتر از قبل از انقلاب بود. خصوصاً تبریز که گذشته از مسایل عمومی سایرمناطق، دارای مواردی خاص خود بود. نظام برجای مانده از گذشته، عوامل وابسته بهآن، تشکیلات حزب خلق مسلمان که به ظاهر زیر نظر آیتالله شریعتمداری بود، وجود افرادی در نهادهای تازه تأسیس که خواهان خشونت و برخورد سریع و ایجاد تغییراتیکشبه بودند، هم خود یک مشکل اساسی بود. مسایلی که برخی به ظاهر دوستان بدتر از دشمن میآفریدند، کماهمیت نبود؛ مسایلی چون سرقت پروندههای ساواک از پادگان تبریز از آن جمله است. گرچه به ظاهر برای خرد کردن آقای قاضی، اطراف آیتالله شهید اسدالله مدنی گرد آمده بودند، ولی ذرهای اعتقاد و علاقه به وی نداشتند. استاندار آذربایجان شرقی (نورالدین غروی) و برخی از معاونان وی از دشمنان سرسخت آیتالله قاضی بودند. از طرفی مسایلی که در دادگاه انقلاب جریان داشت، مورد قبول آیتالله قاضی نبود. در تشکیلات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی هم که تازه تأسیس شده بود، مخالفتهایی با ایشان میشد. دستهایی در کار بود که جریانطرفدار امام خمینی(ره) را دو شقه کرده و رو در روی هم قرار بدهد.
با وجود آیتالله قاضی که از سال 42 در تلاش و فعالیت مستمر بود، مطرح کردن آیتالله مدنی در مقابل وی، بدون سوء نیت نبود، چه آیتالله مدنی سابقه سکونت درتبریز نداشت و مردم تبریز وی را نمیشناختند و متقابلاً وی نیز مردم تبریز رانمیشناخت. گذشته از این پس از ورود آیتالله مدنی به تبریز، برخی از عناصر نفاق پیشه شایع کردند که آیتالله مدنی نماینده امام است و قاضی دیگر این سمت را ندارد. با وجود این، با تفاهم و همدلی به وجود آمده بین دو شهید محراب تبریز، دشمنانانقلاب مأیوس شدند.
چند روزی بود که آیتالله شهید اسدالله مدنی رهسپار همدان، محل اصل مأموریت خود شده بود. از این رو، تلاشهایی که جهت برهم زدن اساسانقلاب میشد، به حذف آیتالله قاضی رسید. حتی چند روزی به شهادت وی نمانده بود که آیتالله قدوسی (دادستان کل کشور) یک هفته میهمان وی بود. شهید قدوسیاز وی خواسته بود که در تبریز نماند و به قم برود.
استعفای دادستان وقت تبریز
بنابر دلایلی، دادستان وقت تبریز استعفا داده و قرار بود که از تهران دادستانیدیگر به تبریز اعزام شود. آیتالله قاضی با فرستادن آقای یزدانی، معتمد دادگاه انقلاب به همراه نامهای برای آیتالله قدوسی، دادستان کل کشور نوشت:
«به حضور عالی، نسبت به دادستانی که بناست بفرستید به استحضار برساند که از قرار معلوم بعضی از منحرفین شنیدهاند که در نظر دارید دادستان به تبریز بفرستید، به تهران رهسپار شدهاند که با هر وسیله باشد کسی را به هر طریق باشد، در حضور عالی معرفی نمایند که درمسیر آنها باشد و به مراد خودشان در دادگاه انقلاب تبریز برسند. تقاضا دارم دقت شود شخصی متدین و با ایمان و در مسیر انقلاب وامام (روحیفداه) باشد و مخصوصاً بسپارید که با مخلص و آقای یزدانی که دردادگاه است، در تماس باشد که آشنا به وضع محل و محیط است. هرطور باشد اَباًعَن جَدّ به اوضاع تبریز آشنایی داریم. مبادا اشخاصی دور ایشان را گرفته و از مسیر خارج نمایند!»
در این نامهای که قاضی به آیتالله شهید قدوسی نوشته، اشاره به منحرفین دارد؛ منحرفینی که به تهران رفتهاند تا بلکه دادستان طرفدار جریان خود را راهی تبریزکنند، همان کسانی بودند که آیتالله شهید مدنی را برای مقابله و رو در رو قرار دادنقاضی به تبریز آوردند. همین جریان بود که میخواست به وسیله آیتالله مدنی (اینمرید با اخلاص امام) قاضی را از صحنه خارج کند. به همان نتیجهای رسید که ساواک سال پیش به آن رسیده بود و آن حذف او برای همیشه بود.
بدون تردید میان جریان قدرتمند مخالف قاضی در تبریز و گروه فرقان ارتباطی وجود داشت، چون از معدود افرادی است که در شهرستانها و به وسیله این گروه به شهادت رسید. همان توطئهای که میخواست به هر وسیله کمر انقلاب را بهدست دو یار امام بشکند، با شهادت آیتالله قاضی قصد ایجاد آشوبی عظیم در آذربایجانداشت. تجزیه ایران که با ایجاد بلواهایی در کردستان، بلوچستان، خوزستان، و آذربایجان نزدیک بود که به مرحله عمل درآید، نخست از آذربایجان شروع شده بود. تشکیلات حزب خلق مسلمان از پیش از انقلاب سازماندهی شده بود. تظاهراتی کهدر 28 و 29 دی ماه به طرفداری از آیتالله شریعتمداری صورتگرفت، از سوی همین تشکیلات راهاندازی و هدایت گردید.
مخالف مسئولین کمیته مرکزی امامخمینی شماره 2
پس از پیروزی انقلاب اسلامی در کمیته مرکزی شماره 2 امام خمینی(ره) که زیرنظر آقای بنابی اداره میشد، شخصی به نام ایرانی که از قم آمده بود و از طرفدارانآیتالله شریعتمداری بود، با تکیه بر رابطهای که با آقای بنابی داشت، فعالیتهای شدیدی علیه آقای قاضی و امام خمینی شروع کرد. آقای محمدجلیل پورانیحلاجی، خادم آیتالله قاضی میگوید:
«جلسهای در اتاق بازرگانی بود. آقای برقلامع و چاروقچیها بودند. وقتی که میخواستیم خارج بشویم، آقای ایرانی که در راهرو بود، حرفیزد. گفت: چه میشد این را ]قاضی[ میکشتند؟! ]تا[ من یک استکان ازخونش بخورم، من برگشتم نگاه کردم که آقای یزدانی گفت: بفرمایید، بفرمایید. بعد آقا به من گفت: جلیلآقا این ایرانی چه بد به من نگاهمیکرد! من هم یادم رفت که بگویم چه گفت.»
وجود عناصری چون وی که عناد شدیدی با وی داشتند و پس از پیروزی انقلاب سر و کلهشان در تبریز پیدا شده بود و خواهان از میان رفتن آقای قاضی بودند، و یا برخی از آقایان تبریز که در جریان نهضت و در روزهای سخت، درپی آسایش وراحتی خود بودند و حتی یک سیلی هم از ساواک نخورده بودند، اینک برایبهرهبرداری از شرایط به صحنه آمده بودند. او که آنها را پدر در پدر میشناخت و سد بزرگی در برابر راه آنان بود، از این رو فعالیتهای شدیدی را علیه وی شروع کردند. حتی در منابر علناً میگفتند: «ای مرد! ریشت به خون سرت آغشته شود» هم مخالفانقدیمی و هم دوستان به ظاهر مبارز دیروزی، دست در دست هم از هیچ کاری در ضربهزدن به او فروگذار نکردند.
«از تبریز یک طومار بزرگ (یک توپ پارچه) امضا شده بود و نزد امام فرستاده بودند. امام دیده بود و پرسیده بود که آقای اشراقی اینچیست؟ میگوید: آقا طومار است که علیه آقای قاضی امضا شده است.امام فرموده بود جمعش کنید. آقای اشراقی این توطئه است. من قاضی را میشناسم. این جریان را به آقای قاضی گفتند. نمیدانم روی منبرمطرح کردند یا نه؟ ولی به من گفت: جلیلآقا از اینجا طومار به امامفرستادهاند. من به اینها چه کردهام؟ افرادی چون جواد حسینخواه، استاندار غروی و... آن را امضا کرده بودند.»
فعالیت دادگاه انقلاب تبریز هم به گونهای بود که آیتالله قاضی در اواخر احکام صادره، آن را تأیید و امضا نمیکرد. حتی برای مدتی دادگاه انقلاب را تعطیل کرد. این هم موضوعی بود که نباید از آن به سادگی گذشت. مجموع این مسایل و تهدیدات تلفنی مکرر وی به قتل، توزیع اعلامیههایی علیه او و به راه افتادن دستههایی که شعار "مرگ بر قاضی" سر میدادند، همه و همه نگرانی هایی ایجاد کرده بود. جریانهای قدرتمند مخالف دست در دست هم، به هر نحو ممکن درصدد حذف وی بودند. علیرغم این مسایل، گوش ایشان بدهکار این حرفها نبود. نزدیکان آیتالله قاضی که احساس خطر میکردند، در نماز عید قربان به جای آنکه نماز بخوانند، دراطراف محل اقامه نماز مراقب اوضاع و احوال بودند. آن روز به شب رسید. خطری که احساس میشد، ظاهراً مرتفع شده بود لیکن قضایای دیگری در جریان بود.
به گفته یکی از نزدیکان وی، چند روز قبل از شهادت، زنی ناشناس به رئیس کمیته مسجد شعبان تلفنی گفته بود که تا 3 روز دیگر قاضی کشته خواهد شد. رئیس کمیته این موضوع را به اطلاع ایشان رساند. آیتالله در پاسخ گفته بود: «خداوند حافظ است.»
یکی دیگر از نزدیکان، به آیتالله قاضی میگوید: از شایعات شهری چنین استنباط میشود که خطری جدی شما را تهدید میکند. اجازه بدهید اتومبیلتان را به شیشه ضد گلوله مجهز کنیم. وقتی ایشان از هزینه زیاد آن مطلع میشود، میگوید: پول آن رابه صندوق مستضعفین واریز کنید.
همزمان با برگزاری نماز عید قربان، از سوی گروه فرقان اعلامیهای در محل برگزاری نماز توزیع شده بود و قرار بود یک نسخه از آن به آیتالله داده شود. یک نفر به ایشان مراجعه کرده و میگوید: یک نسخه از اعلامیه گروه فرقان پیدا شده است، ولی آیتالله قاضی میگوید که اینجا محلّش نیست و آن را به خانه بیاور. شاهدان عینی از حضور 2 نفر مشکوک که در نماز مغرب و عشا، در مسجد شعبان حاضر میشدند، خبر دادند. یکی از محافظان آیتالله گفت: آیتالله قاضی طباطبایی روز عید قربان که عازم شرکت در نماز بود، روی پلهها به اطرافیان خود گفت: «مرا به این زودی ترور میکنند» با اینکه وی مسئولیت مهمی در اداره امور استان داشت، تنها کسی بود که از اسلحه خوشش نمیآمد. وقتی هر فرد مسلحی میخواست نزد وی بیاید، باید بدون اسلحه وارد اتاق میشد.»
یکی از نزدیکان آیتالله قاضی میگوید:
«چند روز قبل از شهادت، نزد ایشان رفته بودم. هر روز بعد از اینکه ازدادگاه میآمدم... شبها میآمدم گزارش هایی ]میدادم[ دستورهائیمیگرفتم. وارد شدم و دیدم آیتالله قاضی (3 روز به شهادتش مانده بود) ناراحت است. من را که میدید، منبسط میشد. چون به خود محرم میدانست. برگشت، با حالت تندی گفت: اگر من به قانون عمل نکنم، پس چه کسی عمل خواهد کرد؟ گفتم: حاجآقا چه شدهاست؟ گفت: کوچه مقصودیه را میخواهند یکطرفه کنند، تا از آن ماشین نگذرد. ماشین ما را این آقا سیدرضا راننده از آنجا میآورد؟ 2 روز است سنگ میگذارند. من میگویم: سنگ را برندارید، بیایید از راه دیگری بروید، از خیابان شاهپور بروید.
معذب هستند، سنگ میگذارند. گفتم: حاجآقا چرا سنگ میگذارند، یک تابلو ورود ممنوع بگذارند. گفت: شاید هنوز حاضر نیست که سنگ را میگذارند، مانع شود، عبور نکنند. گفتم: حاجآقا عیب ندارد به آقا سیدرضا میگوییم اجرا میکند. این را من از آقا شنیدم. آقا هم دستورمیدهد از جلوی مسجد شعبان میآید خیابان تربیت از خیابان شاهپور میآید. خبر شهادتش را شنیدیم. روز عید قربان بود...»
بعد از شهادت و دستگیری قاتلین آیتالله قاضی، مشخص شد که این سنگ گذاری توسط آنها صورت گرفته بود تا هنگامی که ماشین ایشان توقف کرد، بلافاصله برنامه ترور را عملی سازند.
عوامل ترور و نحوه شهادت
عوامل ترور آیتالله قاضی 3 نفر بودند؛ طراح، فردی به نام محمد متحدی بود که مهدی نیز نامیده میشد. مسعود تقیزاده ضارب و فردی به نام مشهدی مصطفی. مسعود تقیزاده در بازجویی های خود گفته است:
«...بعد از اینها جریان اعدام قاضی بود که به پیشنهاد و انتخاب مهدی و قبول من، بعد از چند دفعه شناسایی صورت گرفت. از این جریان فقط مشهدی مصطفی و مهدی ]محمد متحدی[ و من اطلاع داشتیم و اگرکسی دیگری هم بداند یا یکی از این دو نفر گفتهاند و یا براساسجمعبندی و حدس بود. یک دفعه رفتیم. علاوه بر اینکه در آن محل به من مشکوک شدند، قاضی هم نیامد، فردایش من دیگر در خیابانایستادم و قرار بود که مهدی قبل از او بیاید و با زدن راهنمای سمت راست، به من اطلاع دهد که ماشینش میآید. من با این علامت مهدی، به طرف محل حرکت کردم. به دلیل نامعلومی توسط فولکس واگن سفید رنگی راهبندان ایجاد شد که تقریباً ماشین اینها به حالت بدون حرکتدرآمد. من نزدیک شده و با شلیک 3 گلوله به آن طرف خیایان که مهدی با موتور منتظرم بود، رفتم. (موتور همان سوزوکی 125 بود) بعداز سوارشدن من، از سوی محافظ وی چند تیر شلیک شد که به دلیلتاریکی و دوری فاصله، هیچکدام اصابت نکرد. مهدی مرا بعد از مسافتی پیاده کرد و من هم بعد از مدتی به خانه همان مشهدی مصطفی در کوچه صدر رفتم. مشهدی مصطفی هم مسئولیت پخش چند تا اطلاعیه را در این مورد داشت و او جریان را از نزدیک دیده بود...»
اکبر گودرزی هم در اعترافات خود گفته است:
«یک بار که محمد متحدی آمده بود، درباره این شخص (قاضی) صحبت کردیم و بنا شد که او مسئول انجام امر باشد و من هماعلامیهاش را بنویسم.»
با مراجعهای که به پرونده محمد متحدی شد، هیچ اشارهای به انگیزه ترور، نحوهآشنایی با آقای قاضی وجود ندارد. چگونه میتوان قبول کرد یک نفر سبزواری بدون راهنمایی افراد مطلع، از مقام و موقعیت و وضعیت آقای قاضی و تبریز چنیناطلاعاتی را کسب کرده باشد. مسلم است افرادی که آیتالله مفتح، آیتالله مطهری،آیتالله قاضی را به شهادت رساندند، از سوی کسانی که این شاگردان مخلص امام راخوب میشناختند راهنمایی شدهاند. پس از دستگیری اعضای گروه فرقان، محمد متحدی و مسعود تقیزاده به دستور دادستانی مرکز به اعدام محکوم شدند که درتاریخ 8/11/1360 در محل برگزاری نماز جمعه تبریز به اجرا درآمد.
آقای عبد یزدانی در این مورد میگوید: «...حکم اعدام بهوسیله دار در محل میدان نماز بود. تلفنی تأکید کرد که به محض رسیدن، هیچکس با اینها صحبت نکند. روز جمعه در موعد مقرر حکمشان اجرا شود،... وقتی که آمدند من با اینها صحبت کردم، نوارش را هم دارم. از تهران آقای شجاعی و آقای سطوتی دو نفری آمده بودند، گفتند: حاجآقا از اینها بازجویی نکنید، حاجآقا گفتهاند، صحبت نشود،... (حمید سطوتی دانشجو بود و به توصیه آقای موسوی تبریزی، رئیس اتاق بازرگانی ارومیه شد) با اینها که من صحبت کردم سبزواری ]متحدی[ خیلی کمحرف میزد. مربی هم او بود. اسلحه را هم او به آن تبریزی داده بود. هرچه کردیم که به دستور چه کسی اینکار را انجام دادهاید، نگفتند. هرچه کردیم، نگفتند. من پرسیدم که شما با آقا چهدشمنی، چه مخالفتی، چه اختلافی داشتید؟
گفتند: هیچ اختلافی نداشتیم. گفتم: آقا را دیده بودید؟ گفتند: خیر ندیده بودیم.
ضارب تقیزاده نام داشت. به او که تبریزی بود، گفتم: اسلحه از کجا گیر آوردهای؟، گفت: این آقا به من دادهاست. گفتم: چه مخالفتی داشتی؟ گفت: من آقا را یک دفعه در مسجد دیده بودم. تقیزاد به دفتر حزب جمهوری اسلامی میآمد که در محل اتاق بازرگانی بود و مرحوم حاج میرزا مهدی فهیمی که از طرف آقا، مدیر آن دفتر بود و خرج آن را هم خود میداد، میآمد...
جوان دماغ گندهای بود. میگفتند که به علما بدو بیراه میگوید... به چه دلیل دست به این کار زدی؟ گفت: برای اینکه اینها سد راه فیسبیلالله بودند... به بیتالمالخیانت میکردند،... چند روز بود که شناسایی کرده بودیم... رد شدیم، موتور را نگه داشتیم وسط دو راه، یا از این مسیر یا از آن مسیر. به طریق دیگر اقدام کنیم... آن روزسنگ هم نگذاشتیم. وسط دو راه ایستادیم و منتظر شدیم تا اگر از هر مسیری رفت، ماهم برویم. ما سریع قبل از ماشین آقا آمدیم جایی که ترور شد. آنجا ایستادیم، تاوقتی میخواهد از روی پل بگذرد، باید از سرعت کم کند. این آقا هم با موتور رفتآن طرف خیابان ایستاد.
ماشین آقا آمد که آرام آرام به داخل کوچه بپیچد. ماشین از جلو آمد. یکی هم ازآن طرف. ترافیک ایجاد شد. نگه داشت. نامهای آماده کرده بودم. آوردم جلو بدهم. آقا شیشه ماشین را پایین کشید. آقا همیشه کنار شیشه مینشست. چند دفعه گفتهبودیم وسط بنشینید ناراحت شده بود. عقب مینشست، آن هم کنار شیشه. من همیک کاپشن سرمهای پوشیده بودم. این به فکر هیچ کدام آنها نرسید که در آن هوا که هنوز سرد نبود، کاپشن لازم نیست. همین که پنجره را باز کرد، من اسلحه را کشیدم وشلیک کردم...»
تقیزاده 3 گلوله شلیک کرد، 2 گلوله به آیتالله قاضی یکی به سر و یکی هم بهشانه اصابت کرد. آخرین حرفی که از زبان آیتالله قاضی خارج شد، این بود که به همراه خود گفت: «حاجشیخ علی سنه بیشیاولمادی؟» در لحظه آخر عمر نیز بیش از خود نگران همراهش بود، خیال همه راحت شد، دشمنان دیرین فرصتطلبان... دیگر آسوده شدند شهر تبریز آرام گرفت، شب نامه پراکنی، تهیه طومار، بدگویی نزدامام، نشرنامههای جعلی، علناً در منابر اهانت خاتمه یافت و نوبت مرید دیگر امامآیتالله مدنی شد.
اوضاع متشنج تبریز در آن شب
پس از انجام سوء قصد، وی را با همان ماشین به بیمارستان شیر و خورشید تبریز منتقل کردند. پزشکان به سرعت مشغول معالجه شدند. پس از انتشار این خبر، کمیتههای متعدد تبریز که اغلب کمیتههای حزب خلق مسلمان و زیر نظر آقای شربیانی و حکمآبادی بودند و در مسایل و جریانات نهایت کارشکنی را داشتند و کمیتههای دیگر، جلو بیمارستان گرد آمدند. تبریز به انبار باروتی میماند که منتظر یک جرقه بود. میشود گفت هدف اصلی ترور آیتالله قاضی هم به همین انگیزه صورت گرفته بود. زمزمههایی به وجود آمده بود که هر گروهی این اقدام را به گردنطرف مقابل میانداخت. رئیس شهربانی وقت تبریز چگونگی جریان را به اطلاعآقای یزدانی رساند. آقای عبد یزدانی ابتدا به اتاق عمل رفت و از نزدیک در جریانامور قرار گرفت. دکتر ساروخانی و دکتر میلانی به وی گفتند که مبادا خبر شهادت ایشان منتشر شود. پس از اندک زمانی به میان افراد کمیتههای مختلف آمد و گفت: «برادران به سلامتی و لطف خدا خطر رفع گردید. ماشین هم شناسایی شده است واین به هشیاری شما مربوط است، قبل از خروج از تبریز باید متوقف شود. همگیراههای خروجی را کنترل کنید تا بلکه ضاربین دستگیر شوند.»
به این طریق اجتماعی که در آن شب بحرانی میتوانست آذربایجان را به آشوب بکشاند، متفرق شد.
تشییع جنازه آیتالله قاضی
با اقدام به موقع آقای عبد یزدانی، خطری که ممکن بود به فاجعه بزرگی تبدیل شود، مرتفع گردید. فرزندان و نزدیکان آیتالله قاضی در تدارک مراسم تدفین و تشییع شدند. جنازه شهید را، شبانه از بیمارستان به قبرستان بقاییه منتقل کردند. آقایعبدیزدانی و آقای انزابی غریبانه آیتالله قاضی را غسل دادند و کفن کردند. برایمحل دفن تصریحی در وصیت نامه آن شهید وجود نداشت، به همین دلیل جریان شهادت را شبانه به اطلاع حضرت امام(ره) رساندند و راجع به محل دفن از ایشان سؤال کردند. ایشان که سالها قبل از تبریز و مسجد مقبره دیدن کرده بودند، اجازه دادند که در همان مسجد مقبره و در کنار اجدادش به خاک سپرده شود. جمعهیازدهم/آبان جنازه غریب تبریز از محل اقامه نمازهای جمعهاش تشییع شد. با اینتفاوت که هفته پیش نماز را او اقامه کرد اما این هفته جسد آرام و مجروح او، پیشاپیشهمه برای نماز میت در تابوت بود.
یکی از نزدیکانش راجع به تشییع جنازه آقای قاضی میگوید:
«من فکر میکنم دو میلیون نفر حضور داشت. یعنی وقتی که رادیو، بعداز اذان صبح اعلام کرد که آقای قاضی به شهادت رسیده ]است[ فرداصبح تشییع خواهد شد، هرکس با هر وسیله از اطراف آمده بود. یکسر جمعیت در جلو میدان شهرداری بود و ادامه جمعیت "درنصف راه" بود. آن گونه تشییع و دفن شد.»
پیام امام
انتشار خبر شهادت آیتالله قاضی، این یار دیرین امام در آذربایجان، موجی ازتنفر و انزجار و تحسر در ایران فراهم آورد. امامخمینی(ره) با صدور پیامی شهادتایشان را به مردم آذربایجان تسلیت گفت:
بسمالله الرحمنالرحیم
انا لله و اناالیه راجعون
با کمال تأسف، ضایعه ناگوار شهادت عالم مجاهد، حجتالاسلام والمسلمینآقای حاجسیدمحمدعلی قاضی طباطبایی (رحمتالله علیه) را به عموم مسلمانان متعهد و علمای اعلام مجاهد و مردم غیور و مجاهد آذربایجان و به خصوص بازماندگان این شهید سعید، تسلیت عرض و از خداوند متعال صبر انقلابی برای مجاهدین راه حق و اسلام خواستارم.
ملت عزیز برومند ایران و آذربایجان غیرتمند عزیز، باید در این مصیبت های بزرگ که نشانه شکست حتمی دشمنان اسلام و کشور و ناتوانی و خودباختگی آنان است، هرچه بیشتر مصمم و در راه هدف اعلای اسلام و قرآن مجید، بر مجاهدت خود افزوده و از پای ننشیند، تا احقاق حق مستضعفین از جباران زمان بنمایند.
عزیزان من، در انقلابی که ابر قدرتها را به عقب رانده و راه چپاولگری آنان را ازکشور بزرگ بسته است، این ضایعات بالاتر اجتناب ناپذیر است. ما باید از کنار این وقایع، با تصمیم عزم و خونسردی بگذریم و به راه خود که راه جهاد فیسبیلالله است، ادامه دهیم. شهادت در راه خداوند، زندگی افتخارآمیز ابدی و چراغ هدایت برای ملتها است. ملتهای مسلمان از فداکاری مجاهدین ما، در راه استقلال و آزادی واهداف توسعه اسلام بزرگ الگو بگیرند و با پیوستن بههم، سد استعمار و استثمار ]را[ بشکنند و پیش بهسوی آزادگی و زندگی انسانی بروند. از خداوند متعال عظمت اسلام و مسلمین و رحمت و مغفرت برای شهدای راه حق و شهید طباطبایی خواستارم.
11 ذیحجهالحرام 1399 روحالله الموسویالخمینی
بازتاب شهادت آیتالله قاضی طباطبایی
آیتالله مرعشی نجفی که ارتباط صمیمی و بسیار نزدیکی با وی داشت، مجلس ترحیمی برای وی برگزار نمود و حضرت امام نیز در آن شرکت کرد. آیتالله گلپایگانی، آیتالله وحیدی، آیتالله شریعتمداری هم پیامهایی صادر کردند. از سویاستانداری آذربایجان که یکی از کانونهای مشکوک به دست داشتن در شهادت آیتالله قاضی بود، در آذربایجان 3 روز عزای عمومی اعلام کرد. به همین مناسبت شنبه دوازدهم آبان نیز از سوی دولت روز عزاداری ملی اعلام شد.
جسم مجروح و بیروح آیتالله شهید روز جمعه بر دست مردم تبریز تشییع شد. تبریز در سال 43 یکبار شاهد حضور گسترده مردم در موقع بازگشت پیرزمندانه او ازتبعید بود و اینک پس از 15 سال، وی را به سرای جاوید مشایعت میکردند. هنر مردان اصیل شهادت در راه خداست. خدای را شکر که وی در نزد خدایش سرخ رو رفت، در حالی که حتی یکی از دشمنانش هم لیاقت شهادت نیافتند. او نزد جدهاش حضرت زهرا(سلامالله علیها) رفت تا شکایت ناجوانمردان را به عرض ایشان برساندکه «مادر من چه گناهی در حق اینها کرده بودم؟» هنوز هم از دشمنان سرسخت وکینهجوی وی کسانی باقی ماندهاند که هر روز یکی به نحوی رسوای خاص و عام میشود. اغلب پس از قاضی، صاحب مال و ثروت شدند و در لجنزار عیش و عشرتفرو رفتند. آیا با وجود قاضی میتوانستند چنان کنند؟ او را کشتند تا چنان شوند. اوسد راه بود، و باید از جلوی راه برداشته میشد.
صبح جمعه جنازه غریب تبریز از ایستگاه راهآهن تشییع شد. مردم تبریز بر سر وصورت و سینه خود میزدند و میگریستند در حالی که «عزا عزا است امروز، امامجمعه ما پیش خداست امروز، خمینی بتشکن صاحبعزاست امروز» را با صدایبلند فریاد میزدند. دستهای که برای عرض تسلیت به محضر امام، رفته بودند، چنیننوحهسر دادند:
«ای قاضی، ای قاضی! برپاخیز وقت نماز رسیده. امام جمعه ما، الله اکبر، خمینیرهبر»
در یک تحلیل کلی میتوان گفت که ترور آیتالله قاضی، آیتالله مطهری و دکترمفتح به دست گروه فرقان، کار چند جوان خام ذهن و کینهجو نبود. هرچند تعدادیجوان گمراه مجری بودند لیکن در پشت این جوانان 25 ـ 26 ساله، مغز متفکر و قوییوجود داشت که «مطهری»ها، و «مفتح»ها را میشناخت. هدف این ترورها قطع کردنبال و پر امام(ره) بود. دکتر بهشتی، آیتالله مفتح، آیتالله مطهری، آیتالله صدوقی، آیتالله مدنی، آیتالله دستغیب و آیتالله اشرفی اصفهانی زبان امام رامیفهمیدند و همزبان او بودند.
هیچ تردیدی نیست که در ظرف 3 الی 4 ماه، هیچ گروهی نمیتواند مشیمسلحانه اتخاذ کرده و به مرحله انجام ترور برسد مگر آنکه از مدتها قبل سازماندهیشده باشد. ساواک در مقاطع مختلف برای کارهای خاص، گروههایی را شکل میداد. یکی از همین گروهها، حزب خلق مسلمان بود. بدون تردید میتوان گفت: گلولهای که به مغز آیتالله قاضی شلیک شد، از طرف تمامی مخالفان وی بود؛ چه ساواک، چه روحانیان وابسته به ساواک و اوقاف، چه دوستان به ظاهر انقلابی فرصت طلب و چه حزب خلق مسلمان. در واقع عداوت و دشمنی با قاضی پس از شهادت وی نیز ادامهیافت. حتی با دخالت دستهای مشکوکی منزل وی -که کانون انقلاب اسلامیآذربایجان بود-، از دست فرزندانش خارج و در اندک زمانی تخریب شد. در این توطئه، نقش یکی از مریدان آیتالله شریعتمداری، مشهور به هشام آقای شریعتمداریچشمگیر بود.
در پایان زندگی و مبارزات آیتالله قاضی، قسمتی از مطلبی را که یکی از یاراننزدیکش، مرحوم حجتالاسلام والمسلمین محمدحسین انزابی چهرگانی، در مجلسشورای اسلامی ایراد کرده است، مرور میکنیم:
«چون این روزها ایام سالگرد شهادت شهید عالیقدر تبریز، آیتالله قاضی طباطبایی (رضوانالله تعالی علیه) است و اولین شهید از ائمه جمعه و از نمایندگان عزیز حضرت امام(ره) میباشد. به مناسبت اینکهحقیر با آن مرحوم سوابق آشنایی ممتدی دارم، برحسب وظیفه دینی وانقلابیم با چند جمله به خدمات ارزنده ایشان اشاره میکنم: ایشان پیش از سال 42 و آغاز نهضت اسلامی، پیوسته با زبان و قلم خدمتمیکرد و آرامش نداشت. پس از شروع نهضت، یک مرتبه آماده جهاد در راه پیشبرد اهداف نهضت شد و تا پیروزی انقلاب لحظهای ساکتنشد ]بهگونهای که[ تبعیدها و زندانها و تهمتها را تحمل کرد. چنانشجاع و رشید بود که کسی از ایشان احساس جزیی یاس و وحشت وناراحتی ]ندید.[
لازم است در شرح حال ایشان کتاب مفصلی نوشته شود. پس از پیروزیانقلاب ایشان در تبریز از طرف حضرت امام، به ]سمت[ امام جمعه ونمایندگی ]ایشان در آنجا[ منصوب شدند و فعالیتشان در راه تداومانقلاب و رسیدگی به امور مشکلات اهالی آذربایجان بیشتر گردید. بالاخره روز عید اضحی بود که نماز عید را با شکوه هرچه تمامتر وعظیمتر اقامه کرد و بعد از نماز در خطبهها ]غوغا[ نمود و در خصوص مقام رهبری سخنان آتشین و بیپردهای گفت؛ در واقع اتمام حجت کرد. شب همان روز (شب یازدهم ذیحجهالاحرام که مصادف با شبجمعه هم بود) با اینکه همان روز تلفنی تهدیدش کرده بودند و اطرافیانش اصرار داشتند آن شب به مسجد نروند ولی در اثر شجاعت ذاتی که داشتند، قبول نکردند و برای اقامه نماز مغرب و عشا به مسجدشعبان رفتند. در مراجعت به منزل، ایادی بیگانه این شخصیت بزرگ دینی را هدف گلوله قرار دادند و همان شب در بیمارستان با فرق شکافته، به جد بزرگوارش، امیرالمومنین(ع) ملحق شد. ضایعه خیلیبزرگ و اسفناکی برای ملت آذربایجان شد ولی با خون پاکش انقلاب را آبیاری کرد.
در اینجا نکته لطیفی هست. البته اجداد طاهرین این مرحوم تا حضرت حسن مجتبی (سلامالله علیه) از بزرگان و علما هستند، الا اینکه جد هفتمش محمدعلی، مسمی کرده از عالم غیب و معنا رمزی بوده که مانند جد هفتمش به فیض شهادت خواهد رسید. همه اولاد فقید سعید در راه انقلاب مستقیم و پابرجا هستند و یکی از ایشان حجتالاسلام آقای سیدمحمد تقی قاضی طباطبایی که فعلاً در قم مشغول ادامه تحصیلاتش میباشد و در ردیف اهل علم است. در ایام شهادت پدر بزرگوارش، در محضر امام مراسم عمامه گذاریش برگزار شد و امام امت با دست مبارکشان عمامه به سرش گذاشتند و دعا فرمودند: امیدوارم (انشاالله تعالی) جانشین والد ماجدشان باشند و این نسل پاک تا ظهورحضرت بقیةالله (ارواحنا فداه) پایدار و از خدّام دین باشند.»
«ایمان» و «امید» نرمافزار امام(ره) برای ایجاد 3 تحول بزرگ
«ایمان» و «امید» نرمافزار امام(ره) برای ایجاد 3 تحول بزرگ
رهبر انقلاب اسلامی در مراسم سالگرد ارتحال امام خمینی(ره) :
قانونیشدن آموزش «شیطانپرستی» در مدارس آمریکا
رئیسی در فرودگاه مهرآباد:
درگیریهای مقاومت و رژیم صهیونیستی؛
دیپلماسی متوازن دولت سیزدهم اصلاحطلبان را عصبانی کرد
آیا تلآویو در سایه بحران اوکراین جنگ چهارم علیه غزه را کلید میزن
سکوت کشورهای مدعی حقوق
پیام رهبرانقلاب به نشست اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در ارو
[عناوین آرشیوشده]
بازدید دیروز: 231
کل بازدید :1800984
بهمن 85
نیمه اول اسفند 85
نیمه دوم اسفند 85
فروردین 86 یک
فروردین 86 دو
فروردین سه
فروردین 4
اردیبهشت 1
اردیبهشت 2
اردیبهشت 3
اردیبهشت 4
خرداد 86
تیر 86
مرداد 86
شهریور 86
مهر 86
آبان 86
آذر 86
دی 86
بهمن 86
اسفند 86
فروردین 87
اردیبهشت 87
خرداد 87
تیر 87
مرداد 87
شهریور 87
مهر 87
آبان 87
آذر 87
دی 87
بهمن 87
اسفند 1387
فروردین 1388
اردیبهشت 1388
خرداد 1388
تیر 1388
مرداد 1388
شهریور 1388
مهر 1388
آبان 1388
آذر 1388
دی 1388
بهمن 1388
اسفند 1388
فروردین 1389
اردیبهشت 1389
خرداد 1389
تیر 1389
تیر 89
مرداد 89
شهریور 89
مهر 89
آبان 89
آذر 89
دی 89
بهمن 89
اسفند 89
فروردین 90
اردیبهشت 90
خرداد 90
تیر 90
مرداد 90
شهریور 90
مهر 90
آبان 90
آذر 90
دی 90
بهمن 90
اسفند 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
خرداد 91
تیر 91
مرداد 91
شهریور 91
مهر 91
آبان 91
آذر 91
دی 91
بهمن 91
اسفند 91
زمستان 91
بهار 92
تابستان 92
پاییز 92
زمستان 92
بهار 93
تابستان 93
پاییز 93
زمستان 93
بهار 94
تابستان 94
پاییز 94
زمستان 94
بهار 95
تابستان 95
پاییز 95
زمستان 95
بهار 96
تابستان 96
پاییز 96
زمستان 96
بهار 97
تابستان 97
زمستان 97
پاییز 98
بهار 99
پاییز 99
زمستان 99
بهار 0
تابستان 0
زمستان 0
نهج البلاغه
صحیفه سجادیه
مفاتیح الجنان
سایت دفتر مقام معظم رهبری
دفتر نشر
مرکز اسناد
مجلس
قوه قضائیه
پرتو سخن
هم اندیشی
یزد فردا
ایستگاه
خبرگزاریها
فارس یزد
آوینی
لینکستان آوینی
اوقات شرعی
کتب شهید مطهری
عرفان
الشیعه
معارف قرآنی
تبیان
ریاست جمهوری
رجا نیوز
بانی تک
سایت علامه مصباح یزدی
شبکه آموزش
فطرس
رشد
عطف
پایگاه ملی علوم زمین کشور
پایگاه اصلاع رسانی قوه مجریه
بصیرت
باقر نیوز
حوزه
روزنامه ها
پارسی جو
کتابنمای جهانی
تبیان
خبرگزاری جمهوری اسلامی
قبس
پرسمان
رویت مشخصات دامنه ها
ثبت نام عتبات عالیات
شورای نگهبان
سایت دفتر مقام معظم رهبری
یزد امروز